ساعت24
دختر:عشقم باهم شرط ببندیم
پسر:ببندیم.....
دختر:تو نمی تونی 24 ساعت بی من بمونی
پسر:می تونم..
دختر:می بینیم..
24ساعت شروع میشه در حالی که پسره
از سرطان دختره واینکه
قرار به زودی بمیره خبر نداشت.
24ساعت تموم میشه پسره میره دم
در خونه دختره در میزنه کسی در باز نمی کنه
میره داخل خونه میبینه
دختره روی مبل دراز کشیده است
و روش یه یادداشت هست
یادداشت:24ساعت تونستی بی من بمونی
حتما یه عمر هم بی من می تونی دووم بیاری
[ شنبه 92/10/14 ] [ 2:54 عصر ] [ حانی و تنهایی ]